✓❤ـهَـــوایـِ ـشَــرجیـِ دِلـــــــَم ❤✓
بــِ یادِ دلـهاییـ کِهـ: بیـ تَقـصیرَند...
تو نیستی هواتو نفس میکشم از این زندگی بی تو دست میکشم... تابســـــتون! حالا که داری تموم میشی بذار بگم: روز هـــای گرمت برای من سَـــــــــــرد گذشت... اینجا آسمان ابریست آنجا را نمیدانم اینجا شده پایـیـــــــز آنجارا نمیدانم اینجا همه رنگ است آنجا را نمیدانـم اینجا دلـــی تنگ است آنجا را .... مریم حیدرزاده/ محـــاله کسی جـــز تـــو خوبم کنه...
گاهـــی آدم تو بیست سالگی میمیـــــره تو هفـــتاد سالگی به خـــاک سپرده میشه... چی میشه بی تو روزایی که هر لحظش یه دنیا بود؟ نمیدونی که چند ساله چقدر از زندگی سیرم دارم میمیرم از اینکه تو رفتی و نمیمیرم نمیدونی که هر روزم چقدر یاد تو میفتم تهــه دنیام نزدیکه نگاه کن کی بهت گفتم کجا باید برم بی تو؟ تویی که قــدِ دنیامی که هر جایی رو میبینم نبینم پیش چشمامی برم هر جای این دنیا شبم با بغض دم سازه آخه هر جا یه چیزی هست منو یاد تو بندازه نمیدونم تو این برزخ کــــی از این درد میمیرم نمیدونم چرا یک شب فراموشی نمیگیرم منو اینجا بکش وقتی قراره تازه رویـــا شی اگه تا آخر دنیـــا قـراره تو دلـــم باشی.... روزبه بمانی/ ببــــــین پـــایِ تــــــاوانِ عشقـــــم به تــــــو عجــب حسرتی تو دلـــم کاشتم... بغل میگیرم عکساتو شاید آروم شه آغوشم لباسی رو که دوس داشتی برای آینه میپوشم میخوام باور کنم رفتی میخوام خالی شم از رویات همش چشمامو میبندم شاید یادم بره چشمات روزا با قرص میخوابم شبا تا صبح بیدارم همه میگن حالم خوش نیست همه میگن جنون دارم... بیتــــابـــم با خیالت هر شب ، آی دل کم طاغت توبه کن لامصــــــب... دلـــــــــــــم یک تصادف جدی میخواهد... پر سر و صــــدا ، آمبولانس ها سراسیمه شوند و کار از کار بگذرد...! یه آدم چقــــــدر طاقت غصه داره؟! لَعــــــــــــــــــــنت به همـــــــه روزای بعد از تــــــــو... آدمـــهای بعد از تــــو... من و هر ثانـــیه و جـــنون تــــو واسه من همـــین خیالتم بــسه بــذار جــــاده ها اشـــتباه بــــرن مـــا که دســتمون به هم نمیرسه خســـــــتم از لبخند اجـــباری ..... بنویس مهلت موندن یه نفـــــس بود سهم من از هـــــمه دنـــیآ یه قفس بود بنویس که خیلی وقته واسه تـــو گریه نکردم سر روشونه هات نذاشتم مثل..... ببــــــــــــین ! زنــــــــــــــدم ولــــــــــــــــی دنیـــــآی من مرده.... چقـــدر بیرحمه این دنیای بی تو چه حالی دارن این چشمای خیسم با اشکام وسعت دلتنگیامـــو دارم رو آستینم مینویسم اگه گریه بذاره مینویسم جدایی داغ عاشق سوز میشه عزیزم نیستی پیشم ببینی شبم با گریه کردن روز میشه... پــویا بیــاتی چقدر بی رحمه این دنیــــایِ بی تـــو... چـــِ میشود کرد... تویـــی و عزیز کرده ی این دلِ رســـوایِ سرگردان خودم لعــنتی بهانه ات را میگیرد ، حوالیِ همه ی روزهایِ پژمرده ی ندیـدنـت چه کارش کنم؟ بیقراری می کند... هـــم برایـ ـ ِ تـــــــــو میمیرد هم بیــ ـ تــــــــو... مریـــــــم حیدرزاده از این زخمِ پنــــــــــهان میــمیــــرم... میگویند از صبح بنویس، از آفتاب و من چگونه از خورشید بنویسم وقتی تمام وقت باران پنجره ی چشمانم را شسته است؟ همه دلشان شخصیت های مثبت میخواهد، آدمهــــای خوشحال اما مـــن خوشحالم که نمیتوانم اَدای آدمهای خوشبخت را در بیارم... بی ســـتاره ام و زرد با طعم معطر پاییـــز که حضورش تنها معجزه ی لحظه های من است آغوش لحظه هایم همچنان از عطر تن او که باید پر باشد خالی است نمیتوانم باور کنم نبودنش را اگر عشقمان تخیل بود به جنون نمی رسید، اعتراضی نیست! وقتی بهم نمیرسیم به جنون رسیده از هم باید راضی باشیم... خلاصه غم سنگینی است نداشتن تنها بهانه ی دوست داشتنی زندگی ام مرگ را زندگی کردن غم سنگینیست... امــــا همیشه هم حق با برنده ها نیست میشود در عین بازنده بودن سربلـــــند بود و او را از کوچه پس کوچه های دنیا خواست سکوت میکنم تا به خاک سپردن خاکستر آخرین آرزوی بر باد رفته ام آبرومنــدانه باشد گریـــه میکنم با شکـــوه مثل اقیانوس، بلـــند مثل اورســت آنها نمیدانند که ماه خوشبختی مشـترک همه ی بی ستاره هاست خوشبختی مشترک همه ی آنهایی که از یک شکست عاشقانه می آیند خوشبختی مشترک من و تـو... نذاشتن مالِ هم باشیم نخواستن من و تو ما شیم نمیگم تا ابد یادت نمی افتم جدایی رو پذیــــــرفتم ... مریـــــم حیدرزاده از کتابِ " اون یکی رو جز من داشتx این سومین عیدیِ که نیستی کنارم تحویل سال سومِ تورو ندارم وقتی صدای تو نمیرسه به گوشم دیگه چه فرقی میکنه که چی بپوشم نیستی و خاطراتت افتاده به جونم فکر نکنم تا سال بعد زنــده بمونم یادم نمیره وقت رفتن چی تنت بود اول قصمون چه وقت رفـتنـت بود... دلم واسه هیشکی به جز تو تنگ نمیشه یه چیزایی یادم میمونه تا همیــشه فکر نکنم بدون تو دووم بیارم خیلی چیزارو نمیخوام به روم بیارم بی تــو چه فرقی میکنه سالِ چی باشه چه فرقی میکنه دلم مالِ کی باشه این عکسا پر نمیکنن جاتـو برا من خاطره هات ببین چیکار میکنه با من... تو که باشی کنارم میخوام دنیا نباشه... تا دستاتو به سمت من گرفتی من این دستای بازو مشـت کردم به جز دیوونه چی میشه به من گفت؟ به من که به وجودم پشت کردم تمام جاده رو بی مکث رفتم همه راه به غـــرورم فکر کردم پشـــیمونم از این دیوونگی که قســـــم خوردم به سمتت برنگردم... روز و شبامو بی تو گم کردم گیـــــــــجم تو این دنیای وارونه تقـــویم میگه عیده اما مــن هفتسین نمیچینم تو این خونه وقتی تو باشی هر شبم عیده از عید بیزارم بدون تـــو من پای این آینه تو این خونه هفتسین نمیچینم بدون تو نرگس جعفری صبر است مرا چاره ی هجران تــو لــــیــــکن... ناراحـتــت کردم دم رفتن خواستم که نا امید بشی از من این عــادلانه نیست میـــدونم ازم نپرس چـطور میتــونم یکم واست لازمه بیـــرحــمی دلیلشو حــالا نمیـفهـمی به بغـــض وادارم نکن انقد ایــن گریه ها باشه برای بعد تو قلـب مـن یه امپــــراطــوره تسلیم میشه چون که مجبوره برو نبــــاید مال هم باشیم خواهش نکردم، ایــن یه دســـتوره! نفرین به این وجدان بیهودم ای کاش من خودخواه تر بودم غرور من این بار حق داره دنیا به من خیلی بدهکاره سکــوت یعنی مـــرده فریادم بـــــــاید تــورو از دست میدادم از من به تو پنجره ای وا نیست وقتــی که خوشبختیـــت اینجــا نیست... سنگ از آسمون بیاد؛ صـــــخــره جا نمیزنه... "قشنگترین "تولـــد" شاید شب آغازین بی دغدغه ماندن در گهواره است چرا که بعد از آن عمری سوختن و شریک شدن با اشکِ چون فـــواره است..." ❤‿︵❤‿︵❤‿︵❤‿︵❤‿︵❤‿︵ میان بغض تولد بی قراریم، همیشه کسی هست برای آمـــدن و من با یقینی باور نکردنی مینویسم: او تمام ِ " اســفـــند" را که نامش هم مانند ساکنینش مقدّس است، برایم در جایی دور،پشتِ بوته هایِ بی خار گل سرخ ، با دو سیب قرمز که در آستانه ی افتادن و به هم رسیدنند و با شمعی که به جای من و دستهای خالیم و به جای او و دستهای خالیش، آب میشود تولــــــد خواهد گرفت... اما من... شمع نمی خواهم، آن سیب های سرخ را هم! آن اسفند هایی را که با پررنگ ترین آبیِ آسمانیِ تولـــد مـــن بـــهار را به انتظار می نشستیم، زمیــن را، زمــان را ،دنیا را، آدمهایش را نمــــیــخواهــــــم! همیشه عــزیز و تا ابد دوست داشتنی من: چقدر صدایت حریری است،و چقدر وقتی نمیشنوم احساس نداشتن ثروتی بزرگ میکنم؛ و چقدر وقتی نامم را میخوانی،با هزار نیــاز، هزار و یک شب نــازم به اوج میرسد، تا عــــرش؛ و چقدر وقتی نگــاهم میکنی، بیـــشتر پادشاهیِ ملـک قلبم نصیـــب دو چشمانت میشود! نمیــــــدانی! ابرهای فشرده بدجور دو چشمانم را از تصرف این غرور لعـــــــنتی خارج کرده اند، دیـــر باریدند دو چشمانم، سخـــت اَشک ریختند؛ و مـــن هیـــچ سبک نشدم با اَشک! و تـو هنــوز بی خبر، و مــن بی خبرتر از تــو... این بار دیگر هیچ اســـفندی ، چشم های مثل دریاچه را از بـین نمیبرد، تــو را چشم میکنند،که همه چیز داری و مــــرا برای اینکه تــو را دارم. گفته بودم، هر ستاره شبیست که از تو دورم؛ آســـــمان چه پر ستاره است... زمین و زمان، ارزانی تیک تیکِ ساعتی که نبودنمان کنار هم را، به رخ یک عــــمر لحظه های بی قراریمان میکشد، شمع و شمعدانی که هیـــچ! ایـــن بار مــن، باران و چتر و کوچه هم ، نمیـــخواهـم؛ مــــــن ..... أمان از نقطه چین هایی که غوغا میکنند! تولدم مبارک نـــیست، دلــم گرفته غمگینم، تو نیستی خونه دلگیرو، تو رو اینــجا نمیبــینم؛ تولدم مــبارک نیست،شکسته قلب داغــونم، تو نیــستی و من از دوریــت،خودم رو مُــــــــرده میدونم... مریم حیدرزاده... شمـــع زیباست اما نه در جـــمع؛ شمع را باید در تنهایی روشن کرد و پـا به پـایش آب شد، سوخــــت! من پا به پای شمع تولدت، قطره قطره ، آب میشوم... من مثلِ همان شمع، ذره ذره تمام میشوم، میــمیــرم... "خاکسـتر شمـع تولــدت به هزار چشم درخشانِ بی فروغِ، رنگِ خورشید می أرزد" (مریم حیدر زاده، نامه هایی که پاره کردم)
Shik Them |